پایگاه خبری ایلام رویداد

ایلام رویداد|در اردیبهشت‌ ماه سال ۱۳۵۹، بخشی از شهر سنندج، به تصرف ضدانقلاب درآمد تا به زعم و باور غلطشان، یک دولت دیگر راه‌اندازی کنند؛ تعدادی از نیروهای پاسدار، ارتش و پیشمرگان مسلمان کُرد با دیدن این اتفاق، در محل «باشگاه افسران» به دلیل اشرافیت به منطقه مستقر ‌شدند و دفاع‌شان از این نقطه شروع شد.

نیروهای ضد انقلاب وقتی متوجه ‌شدند که نقطه حساس و تعیین‌کننده‌ای را از دست دادند، همه توان و تلاش‌شان را در اطراف این مقر متمرکز کردند، براساس شنیده‌ها نزدیک به ۲ هزار نیروی ضدانقلاب از گروهک‌های کومله، دموکرات، چریک‌های فدایی خلق، اقلیت، اکثریت، پیکار، رنجبران، و ده‌ها گروه مزدور دیگر که در آن زمان در شهر سنندج مقر داشتند، همه کنار هم قرار گرفتند تا «باشگاه افسران» را از دست برادران رزمنده بگیرند.

کمتر از ۵۰ نفر نیروی با اعتقاد و با ایمان، در مقابل ۲ هزار نفر ضدانقلاب بودند. از صبح تا شب ضدانقلاب به باشگاه افسران آتش می‌ریخت. شب هم شروع به تبلیغات روانی و جنگ روانی می‌کرد که «بیایید تسلیم شوید امشب شب پایانی شما است؛ امشب می‌آییم شما را سر می‌بُریم» اما برادرانمان در این مکان و در محاصره‌ای ۲۲ روزه مقاومت ‌کردند و وقتی ضدانقلاب ناامید ‌شد و ‌فهمید نمی‌تواند این نقطه را بگیرند، دست به محاصره نیروها ‌زد (تسنیم)

به گزارش پایگاه خبری ایلام رویداد ، در ماجرا محاصره افسران باشگاه سنندج یک از فرزندان غیور استان ایلام نیز حضور نقش آفرین و تاثیرگذار داشته است یدالله عبدی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است و در راه دفاع از اسلام و کشور عزیزمان ایران به افتخار جانبازی نیز نائل شده است عبدی در گفتگو با خبرنگار ایلام زمین از خاطرات آن روزها برای ما میگوید؛ در سال ۱۳۵۸ به عنوان سرباز وظیفه ، افتخار حضور در جبهه ها را بدست آوردم. برای گذراندن دوره آموزشی به مرکز پادگان ۰۴ بیرجند اعزام و پس ازگذراندن دوره آموزش نظامی به لشکر ۲۸ سنندج منتقل و در گروهان دژبان مشغول به خدمت شدم.

عبدی در ادامه اضافه کرد: غروب روز ۳۰ دیماه ۱۳۵۸ فرمانده گروهان دژبان لشکر ۲۸ سنندج اعلام کرد به تعدادی نیروی داوطلب و از جان گذشته نیاز داریم که‌ در باشگاه افسران سنندج مستقر شوند. در آن زمان بنده به اتفاق ۲۴ نفر دیگر اعلام آمادگی کردیم. فرمانده گروهان بعد از اعلام امادگی ما و اشتیاق برای حضور در باشگاه افسران، مجدد به ما تاکید کرد و گفت : به دلیل بحرانی بودن وضعیت و حضور نیروهای ضد انقلاب در این منطقه قطعا خطرات و تهدیدات زیادی برای شما وجود خوهد داشت. وصیت نامه به همراه داشته باشید چون هر آن احتمال شهادت وجود دارد ، ما هم تمام شرایط را پذیرفتیم و با دریافت پنج خشاب فشنگ ، یک قبضه اسلحه ژسه و لباس رزم به همراه دو کادر نظامی و دو نفر افسر ، سوار بر ماشین و در محل باشگاه افسران مستقر شدیم ، پس از گذشت چند روز از گردان ۱۱۶ هم تعدادی سرباز به همراه مقدار زیادی مهمات به ما پیوستند و شروع به ساختن سنگر کردیم ، باشگاه افسران درمرکز شهر در یک بلندی که مشرف به شهر بود قرار داشت. و یک دژ محکم در مقابل دشمن بود.

عبدی در ادامه به خبرنگار ما گفت : غروب روز ۱۳۵۹/۰۱/۲۸ فرمانده پادگان سرتیپ شهید نصرت زاد به باشگاه افسران وارد شد. در آسایشگاه همه را جمع و شروع به صحبت کرد و گفت : شما ها چشم و چراغ لشکر ۲۸ هستید و ما به شما خیلی امیدوار هستیم.

او در ادامه گفت: یک ستون ارتشی در حال حرکت از مشهد به سمت کردستان است. و باید شما به محض ورود این ستون به شهر سنندج آنها را به سمت لشکر هدایت کنید. ما دستورات را دریافت و آماده شدیم. اما متاسفانه بواسطه نیروهای نفوذی و خبرچین ، اطلاعاتی به گروهکها و ضدانقلاب رسیده بود که ستون در راه سنندج است. ضدانقلاب بعد از متوجه شدن این موضوع به نیروهای مزدور خود دستور داد که اطراف شهر سنندج و همچنین خیابانهای ورودی را با سنگ و کلوخ مسدود کنند تا نیروهای نظامی وارد شهر نشوند. و همین کار را هم انجام دادند. و مانع ورود این ستون شدند. چهار بامداد صبح روز بعد فرمانده پادگان به همراه نیروها، ستون را از جاده کمربندی شرق سنندج به سمت سقز حرکت میدهد. که نیروهای ضد انقلاب ، دمکرات و کومله مجدد باخبرمیشوند و درگیری شروع میشود. که متاسفانه تعداد زیادی از نیروها به شهادت میرسند و افراد باقی مانده در شهر سقز مستقر میشوند. در مسیر برگشت نیز افراد دشمن با لباس نظامی کمین می کنند و به محض ورود نیروها با آنها درگیر میشوند و تعدادی از آنها به درجه رفیع شهادت نائل می شوند. و اما در این سوی داستان ما به همراه همرزمانان در باشگاه افسران به محاصره ضد انقلاب ، کومله و دمکرات گرفتار شدیم.

این ایثارگر غیور ایلامی در ادامه این گفتگو عنوان کرد: در اردیبهشت ۵۹ به محاصره سخت دشمن افتادیم و حتی نانی برای خوردن نداشتیم از #نان_خشکه_کپک_زده_ی ماه های گذشته که داخل صندوق چوبی که گربه ها مدام به آن سرک میکشیدند مصرف میکردیم. شبانه با سینه خیز می رفتیم جیب هایمان را از آن نان خشکه ها پر می کردیم و برمی گشتیم.

پس از گذشت یک هفته که ضدانقلاب ، شاهد مقاومت ما در مقابل این سختی ها و فشارها بود تصمیم گرفت که با ریختن #سم در داخل کوله های #آب نیروهای ما را از بین ببرد که خوشبخانه لحظاتی قبل از آن در شهر اعلام شد که داخل منبع آب برای کشتن نیروهای باشگاه افسران سم ریخته شده است که ما هم متوجه این موضوع شدیم و دیگر از آن آب ها استفاده نکردیم و به ناچار شبانه از حوضی که محل شستن لباس های کثیفمان بود آب داخل قمقمه ها میکردیم و با آن رفع تشنگی میکردیم.چندین روز از این درگیری ها و محاصره ها میگذشت. و در این زمان اجازه ندادن هیچگونه کمکهای اولیه به دست ما برسد و دسترسی به مراکز درمانی نیز نداشتیم و رزمندگانی که مجروح می شدند به علت عدم دسترسی به درمان و شدت جراحات به شهادت میرسیدند. چندین بار با بیسیم از لشکر درخواست کمک کردیم که متاسفانه ،فرکانس بیسیم دست دشمن افتاده بود و مدام تکرار میکردند که کمکی‌ نیست و تسلیم شوید. چندین هلیکوپتر حامل مهمات نیز به سمت ما حرکت کردند اما بدیل آتش بالای دشمن نتوانستند زمین بنشینند وکمک‌رسانی کنند و یا اینکه دچار سانحه می شدند. ما همچنان به مقاومت و نبرد ادامه میدادیم ،

 

مجروحین ما بعلت خونریزی و دسترسی نداشتن به مراکز درمانی شهید می شدند و مجبور میشدیم با همان لباس و بدون غسل با #بیل های_انفرادی آنها را دفن کنیم.

 

عبدی در ادامه گفت : تصمیم گرفتیم به پاسگاه ژاندارمری که تخلیه شده بود و یک خیابان با ما فاصله داشت ‌ورود کنیم پنج نفر داوطلب شدیم که سری به مقر بزنیم تا شاید مواد غذائی پیدا کنیم شبانه داخل ژاندارمری وارد شدیم و خوشبختانه توانستیم تعداد ۴ گونی برنج ، ۵ گونی نخود ،۲ حلب روغن نباتی و ۴ حلب نفت ، و تعدادی ملافه و لباس گرم پیدا کنیم. به مقر باشگاه برگشتیم و با چوب درختان آتشی برپا کردیم و اقدام به پخت برنج کردیم و آن شب بهترین شب ما در مدت زمان محاصره بود. شب بعد برای بدست آوردن کمکهای اولیه از داخل محوطه حیاط باشگاه زمین را حفر کردیم و به داروخانه ای که سر خیابان و نزدیک باشگاه بود دسترسی پیدا کردیم و کمک های اولیه را برای مجروحان از آنجا جمع آوری کردیم.

 

درگیری و محاصره #۲۲_روز به طول انجامید هفت نفر شهید دادیم وخود بنده هم از ناحیه زانو و هم از ناحیه بینی مجروح شدم تا اینکه دستور صادر شد که ظرف ۲۴ ساعت به هر طریقی کمک برای ما ارسال شود ، و در پی این دستور ساعت ۴ بامداد ، تعداد زیادی سرباز ،پاسدار، و پیش مرگه مسلمان ، برای کمک به ما اعزام شدند که با طی مسافت ۳ کیلومتر تعدادی از آن نیروها در ساعت ده شب توانستند به ما ملحق شوند و روز ۲۳ اردیبهشت از اکثر شهرها کمک برایمان ارسال شد. و درگیرها بر علیه ضد انقلاب آغاز شد و مواضع دشمن به شدت بمباران شد. و ضد انقلاب با تلفات زیاد مجبور به فرار و ترک مقرهای خود شدند و به سمت کوه ها متواری شدند و شهر بطور کامل بدست رزمندگان اسلام افتاد و ما نیز آزاد شدیم.

انتهای پیام/

نویسنده:
طالب قلیجی
همرسانی کنید:

نظر شما:

security code

طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان